همشهری آنلاین

روزهای تاریک پیش از روشن شدن کوره‌ها | خرده‌روایت‌هایی درباره زندگی مورچه‌وار تهرانی‌ها

روزهای تاریک پیش از روشن شدن کوره‌ها | خرده‌روایت‌هایی درباره زندگی مورچه‌وار تهرانی‌ها

اکنون پنجره خانه‌های پالاش در کوی زاهدی شهرک ولی‌عصر (عج) منطقه۱۸ به بیابان و زمین‌های بایری باز می‌شود که دور تا دور آن را مناطق مسکونی دربرگرفته است. در دل این بیابان‌ها، هنوز رد و نشانی از دودکش و کوره آجرپزی پیدا می‌شود. کوره‌هایی که از خط تولید خارج شده و دیگر دودی از آنها بلند نمی‌شود.

همشهری آنلاین _ مریم قاسمی : به گواه تاریخ، طهران در قدیم، یکی از روستاهای کوچک و کم‌اهمیت شهر بزرگ «ری» بود که تقریبا در ۶کیلومتری آن قرار داشت. از قرن ششم هجری به‌ بعد که شهر ری مورد هجوم‌های ویران‌کننده‌ مغولان قرار گرفت، به‌تدریج رو به ویرانی رفت و طهران، این‌روستای زاغه‌مانند، که به قول مغولان قدیم و تذکره‌نویسان مانند «لانه‌ مورچگان» بود، شروع به رشد و گسترش کرد. با این توضیح برسیم به تاریخچه محله پالاش که در روزگاری ساکنان آن در خانه‌های زیرزمینی یا همان لانه مورچه‌ای زندگی می‌کردند که دلایل خاص خودش را داشت.

google-play
برای دسترسی سریع به اخبار برنامه "اخبارمن" را نصب کنید.

در برابر دشمن

بر اساس شنیده‌ها و نقل قول‌های جسته و گریخته، این روایت برمی‌گردد به حدود۱۵۰ تا۱۷۰ سال قبل؛ یعنی در دوره‌ای که در این سوی شهر تهران که آن زمان منطقه‌ای دورافتاده از شهر ری بود امکان غارت اموال توسط دزدان و مهاجمان وجود داشت. اصل و اساس ساخت خانه‌های زیرزمینی در این محل هم برای در امان ماندن از خطرات دزدان و راهزنان بود که به صورت گروهی به اینگونه نقاط حمله می‌کردند و مال و منال مردم بی‌پناه را به یغما می‌بردند. حالا هم فقط از زبان کهنسالان محل، آنهایی که فراموشی به سراغشان نیامده، می‌توان خرده‌روایت‌هایی را شنید. داستان‌هایی که سینه به سینه چرخیده و به آنان رسیده است. «ناصر فدایی» ۸۶سال را رد کرده و با لرزش‌هایی که به دلیل سکته در بدن دارد، می‌گوید: «پدر بزرگم و برادرانش در این خانه‌های زیرزمینی زندگی می‌کردند. ناچار بودند! چون دزدان ناغافل به خانه‌ها می‌زدند و هرچه داشتند می‌بردند. بعد از این دوران و چند دهه بعد که ماجرای حصارکشی دور تهران پیش آمد و کوره‌پزخانه‌ها برای آجرسازی فعال شدند، این محل هم که خاک بسیار خوبی برای مصالح‌سازی داشت رونق گرفت.»

روزهای تاریک پیش از روشن شدن کوره‌ها | خرده‌روایت‌هایی درباره زندگی مورچه‌وار تهرانی‌ها

آلونک‌هایی در حاشیه کوره‌های روشن

اما در محدوده پالاش تهران، پس از شروع حصارکشی ناصری اتفاق دیگری افتاد. در این محل تعدادی از خانواده‌ها که غالبا با یکدیگر قوم و خویش بودند و سال‌ها در خانه‌های تودرتو زندگی کرده بودند صاحب موقعیتی شدند که بتوانند از خاک زمین محل سکونت خود برای راه‌اندازی کوره‌پزخانه استفاده کنند. «ناصر دیلمقانی» از اهالی محل می‌گوید: «بنا به شنیده‌هایم می‌توان تصور کرد که پدران و مادران ما دوران سختی را در این محل گذراندند. چه در گذشته‌های دور ودر خانه‌های زیرزمینی تاریک و نمور و چه در آلونک‌های کوره‌پزخانه. با راه افتادن کوره‌ها زن‌ها و بچه‌ها همراه مردان خانه در کوره‌پزخانه‌ها کار می‌کردند و یک نفر که صاحبکار و به قولی کارفرما در بین خودشان بود بر اساس تعداد آجرهای تولیدشده به مردم پول می‌داد و به این شکل امورشان می‌گذشت.»

سرآغازی دیگر

مثل همیشه هرکاری را شروع و پایانی است؛ درست مثل داستان کوره‌های آجرپزی. در یک دوره تاریخی، بلدیه تهران اعلام کرد که همه کوره‌های آجرپزی به دلیل عدم نیاز و یا مصلحت‌اندیشی باید تعطیل و یا به خارج از شهر منتقل شوند که شد. این کار از میدان شوش آغاز و تا باغ آذری و حاشیه شهر تهران ادامه پیدا کرد و یواش یواش به محله پالاش هم رسید. وقتی کوره‌های این محل خاموش شدند که دیگر خط مرزی ساخت و سازها شکسته و دیوارخانه‌های مردم از فاصله هزار متری آن معلوم بود. «رحیم کبودیان» ۵۵ساله می‌گوید: «کوره‌پزخانه‌های این محل مدت‌ها به حال خود رها شدند چون مالکان تمایلی به سازندگی نداشتند و البته کاربری زمین‌ها چیز دیگری بود. برای همین است که هنوز در این محله می‌توانید دودکش‌های باقیمانده از کوره‌پزخانه‌ها را ببینید. این طور باید گفت که هرچند کوره‌ها خاموش شدند اما زندگی دیگری در این محل آغاز شد.»

اولین اتوبوس محل سال۵۸ به جاده افتاد

به گفته این شهروند، ساخت‌وساز در این محله از سال۵۷ رونق گرفت طوری که مردم طی یک سال حدود ٨٠ تا ١٠٠خانه ساخته بودند و در آن زندگی می‌کردند. اکثر خانه‌ها در میدان زاهدی و در نزدیکی محله پالاش بود. زمین متری ۵تومان بود و برای خرید یک قواره زمین هزارمتری ۵هزارتومان کفاف می‌داد و برای همین آن اوایل خانه‌های ویلایی هزارمتری در این محدوده بسیار بود. اما ٤۵ سال پیش در این محله امکاناتی نبود. همه‌جا خاکی بود. اتوبوس وارد محله پالاش نمی‌شد. البته کسی هم موتور یا دوچرخه نداشت که راحت رفت‌وآمد کند. اهالی محله جمع شدند و درخواست اتوبوس کردند. سال ۵۸ یک دستگاه اتوبوس دادند اما فقط تا میدان شهید رجایی فعلی می‌آمد و باید اهالی محله بقیه راه را تا محله پالاش پیاده می‌رفتند.

حمام خانواده‌ها؛ بقچه زیر بغل و بچه‌ها روی کول!

یک حمام عمومی در نزدیکی محله پالاش بود و البته جمعه‌ها روز حمام اهالی این محل بود. مردم صبح خیلی زود بچه‌ها را کول می‌کردند، بقچه‌ زیربغل می‌زدند و می‌رفتند حمام. از صبح زود نوبت می‌گرفتند تا عصر. حمام می‌کردند و برمی‌گشتند. زمین پالاش خاکی بود، زمستان‌ها برف زمین را خیس می‌کرد و تابستان هم گردوغبار و دود کوره‌ها همه‌جا را می‌گرفت. وقتی مردم از حمام برمی‌گشتند و به خانه می‌رسیدند، دوباره کثیف می‌شدند.‌ «کبری خالقیان» از بانوان محله پالاش می‌گوید: «زندگی در محله پالاش خیلی سخت بود. خانه‌ها لوله‌کشی نداشت. کنار کوره آجرپزی یک موتور آب بود که بعدازظهرها آن را باز می‌کردند و زن و بچه‌های محل در آن ظرف و لباس می‌شستند. همان موقع کارگرهای کوره هم آب‌تنی می‌کردند. هر زنی یک ظرف بیست‌لیتری آب‌ برمی‌داشت و به زحمت آن را به خانه می‌آورد. خلاصه زندگی کردن در این محله خیلی سخت بود.» و در آخر درباره محله پالاش باید گفت دور تا دور این محله را خانه‌های مسکونی احاطه کرده است. یک گوشه از آن به جنگلی از درختان چنار و صنوبر منتهی می‌شود، درختانی که حد فاصل این محله و محله‌ای است که در گذشته به محله تک‌درخت معروف بود؛ محله‌ای که در روزگار قدیم به دلیل حضور افراد شرور و خلافکار ورود به آن ممنوع و خطرناک بود. ‌